دزدکی از مارگیری مار بُرد
ز ابلهی آن را غنیمت می شمرد
وارهید آن مارگیر از زخمِ مار
مار کُشت آن دزد او را زارِ زار
مارگیرش دید ، پس بشناختش
گفت : از جان ، مارِ من پرداختش
در دعا می خواستی جانم از او
کِش بیابم ، مار بستانم از او
شکرِ حق را کآن دعا مردود شد
من زیان پنداشتم ، و آن سود شد
بس دعاها کآن زیان است و هلاک
وز کرَم می نشنود یزدانِ پاک
دزدکی از مارگیری مار بُرد / ز ابلهی آن را غنیمت می شمرد
دزدی حقیر و نادان از یک مارگیر ، ماری دزدید و از روی نادانی پیشِ خود خیال می کرد که غنیمتِ گرانبهایی بُرده است .
خلاصه داستان : دزدی از مارگیری ، ماری را ربود و آن را از روی نادانی غنیمتی گرانبها شمرد . آن مارِ زهرآگین او را نیش زد و دمار از او برآورد و به مغاکِ هلاکش افکند . مارگیر ، وقتی که جسد آن دزد را دید او را شناخت و گفت : آری ، مارِ دزدیده شدۀ من بود که او را به دیار نیستی فرستاد و من از این بلای عظیم رَستم . در حالیکه وقتی او مار را از من به یغما برد ، رنجه شدم . و دست به دعا افراشتم که خدایا مار را به من باز گردان . اینک سپاس خدای را که این دعایم را اجابت نفرمود . من گُمان می کردم که به اجابت نرسیدن دعایم زیانبار است ولی اینک می بینم که یکسره سود و نفع بوده است .
مولانا در این حکایت کوتاه دو استنتاج مهم کرده است . یکی آنکه مال وقتی در جهت حق ، بدست نیاید برای روح و شخصیت آدمی بسی خطرناک است و دوم آنکه ، عدم اجابت برخی دعاها به صلاح خودِ دعاکننده است .
وارهید آن مارگیر از زخمِ مار / مار کُشت آن دزد او را زارِ زار
آن مارگیر به سبب دزدیده شدن مار ، از نیشِ زهرآگینش جان سالم بدر بُرد . ولی در عوض دزدِ مار را با خواری و زاری کُشت .
مارگیرش دید ، پس بشناختش / گفت : از جان ، مارِ من پرداختش
وقتی که مارگیر با جسدِ دزد مار روبرو شد او را شناخت و با جان و دل گفت : مارِ من آن دزد را هلاک کرد .
در دعا می خواستی جانم از او / کِش بیابم ، مار بستانم از او
در حالیکه وقتی دزد ، مار را از من رُبود با جان و دل از خدا می خواستم که دزدِ مارم را پیدا کنم و مارم را از او بگیرم .
شکرِ حق را ، کآن دعا مردود شد / من زیان پنداشتم ، و آن سود شد
سپاس خدای را که دعایم موردِ اجابت قرار نگرفت . من ابتدا عدم اجابت دعایم را زیانی بر خود می پنداشتم . ولی سرانجام دریافتم که این مسئله ، نسبت به من سود و منفعت به همراه داشته است . [ اشاره است به آیه 216 سوره بقره . « ای بسا چیزها که شما ناگوارش شمرید . ولی براستی برای شما خیر و گواراست و ای بسا چیزها که شما دوستتش می دارید ولی بواقع نسبت به شما زیان و گزند است . و خداوند به سرانجام امور داناست و شما نادان » ]
بس دعاها کآن زیان است و هلاک / وز کرَم می نشنود یزدانِ پاک
بسیاری از دعاها که انسان برای خود می کند . در واقع موجب هلاک و تباهی اوست . ولی چون به حقایق امور علم ندارد . مصرّانه برآورده شدن آن را از خدا می خواهد . ولی حضرت حق تعالی که پاک و منزه است از روی کرَمش ای قبیل دعاها را قبول نمی کند .